رمان تک پارتی لیدی نواری

𝗔𝘁𝗼𝘀𝗮 · 20:01 1400/04/17

سلام لاوا اومدم بارمان تک پارتی لیدی نواری که یکی از دوستان درخواستی بود،گوشیمو به خاطر گیر های مداوم فلش کردم الان راحت مینویسم میتونم مطلب طولانی بزارم.برید ادامه.

لیدی باگ:امروز رفته بودم ماموریت،جولیکا آکومایی شده بود بعد ماموریت که خواستم برم یه جایی که تبدیلم و غیر فعال کنم به یه چیزه خیلی عجیب برخوردم؛یهویی از پشت دیوار دیدم که کت نوار تبدیل به آدرین شد.

قلبم میتپید،خدایا..یعنی کت نوار همون آدرینه!

رفتم خونه حس خیلی عجیبی داشتم احساس میکردم یه نیزه فرو کردن تو قلبم.

چقدر دل کت نوار و شیکوندم!نمیدونستم چیکار کنم.

کت نوار:اومدم خونه،مثل همیشه به لیدی باگ فکر میکردم رفتم نوشابه برداشتم و خوردم،نوشابه دوست داشتم.پلگم نشست پنیر گندیدشو خورد.

راوی داستان:چند روز گذشت....آقای کبوتر آکوما تایز شد.لیدی باگ و کت  نوار رفتن اونو شکست بدن.

بعد ماموریت....

لیدی باگ:کت نوار..میتونیم باهم حرف بزنیم؟

کت نوار:چیشده؟دلت برام سوخته؟یا نکنه حرفت کاریه؟..هه فکر نمیکنم حرف خاصی برای گفتن داشته باشی بانوی من.

لیدی باگ:نه آ...کت نوار؛اتفاقا خیلی مهمه.

کت نوار تعجب کرد.

کت نوار:خوب میتونیم حرف بزنیم.

لیدی باگ:کت نوار من خیلی فکر کردم،میدونم ما نباید از هویت های همدیگه با خبر بشیم،میدونم...ولی....ولی...

راوی داستان:که لیدی باگ تبدیل به مرینت شد.

لیدی باگ:آدرین من دوست دارم.😭😢

کت نوار:وات؟وات دافاز؟

راوی داستان:کت نوار بیهوش شد و رفت بیمارستان و بر اثر سکته قلبی فوت کرد.

بعد دفن کردن کت...

مرینت:همه اینا تقصیرمنه من باعث مرگ آدرین شدم😭

و بعد مرینت...خودشو از پشت بوم انداخت پایین و مرد و رفت بهشت و با آدرین به خوبی و خوشی تو بهشت زندگی کردن...پایان.

قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید.


امیدوارم خوشتون اومده باشه.