داستان من بی تو نمیتونم(قسمت4)
سلام دوستان اومدم با قسمت 4 داستان من بی تو نمیتونم
برید ادامه مطلب
آدرین:بابا
گابریل(بابای آدرین):آدرین این دختره کیه؟
آدرین:بابا بزار توضیح بدم
گابریل:چه توضیحی...وایسا ببینم این دختره...چه آشنا به نظر میرسه!ببینم این..این مرینت نیست؟😠
مرینت نقش بازی کرد تا آدرین تو دردسر نیفته
مرینت:ببخشید آقای محترم شما اشتباه متوجه شدین من کسی رو به نام مرینت نمیشناسم و مرینت نیستم!من پنی هستم
گابریل:شما با پسر من چیکار میکنین
مرینت:معلممون گفته رو یه پروژه تحقیق کنیم اگه اجازه بدید من دارم با آدرین راجب این موضوع صحبت میکنم؛اما تموم شد آدرین میتونه بره آقای گابریل.....خداحافظ آدرین از دوستی باهات خوشحال شدم.
آدرین آهی کشید و سوار ماشین شد
مرینت:خدارو شکر به خیر گذشت....
آدرین:رفتم دنبال پیج اینیستاگرام مرینت رو پیدا کنم و تا تو پیویش باهاش صحبت کنم آخه شمارشو نداشتم
پایان،خوب تموم شد بای.